فضولی بغدادی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵۲: ندیده کام دل از کوی آن سیمین بدن رفتم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ندیده کام دل از کوی آن سیمین بدن رفتم بسان لاله بر دل داغ حسرت زین چمن رفتم بهم بودیم همچون خار و گل عمری بحمدالله خلاف رسم دوران فلک او ماند من رفتم نگاری همنشینم بود نقشی زد فلک ناگه که او چون نقش شیرین ماند و من چون کوهکن رفتم چو شمع انجمن شب سوختم تا صبح بر یادش چو خورشید رخش انداخت پرتو ز انجمن رفتم پس از تیری که زد از کوی خویشم راند ناکشته ز کوی او شکسته خاطر و آزرده تن رفتم ز جام شوق بودم مست ای غافل نپنداری کزین بزم طرب با اختیار خویشتن رفتم فضولی چاره دردم مکن در کوی او کانجا برای زار مردن نه برای زیستن رفتم فضولی بغدادی