غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۲۸۵: چه غم ار به جد گرفتی ز من احتراز کردن؟
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه غم ار به جد گرفتی ز من احتراز کردن؟ نتوان گرفت از من به گذشته ناز کردن نگهت به موشکافی ز فریب رم نخوردن نفسم به دام بافی ز سخن دراز کردن تو و در کنار شوقم گره از جبین گشودن من و بر رخ دو عالم در دل فراز کردن مژه را ز خونفشانی به دل ست همزبانی که شماردم به دامن ستم گداز کردن به نورد پاس رازت خجل از غبار خویشم که ز پرده ریخت بیرون غم ناله ساز کردن ز غم تو باد شرمم که چه مایه شوخ چشمی ست ز شکست رنگ بر رخ در خلد باز کردن نفسم گداخت شوقت ستم ست گر تو دانی که ز تاب ناله خون شد نه ز پاس راز کردن به فشار رشک بزمت نه چنان گداخت گلشن که میانه گل و مل رسد امتیاز کردن رخ گل ز غازه کاری به نگاه بندد آیین نرسد به خس شکایت ز چمن طراز کردن همه تن ز شوق چشمم که چو دل فشانده گردد به سرشک مایه بخشم ز جگر گداز کردن هله تازه گشته غالب روش نظیری از تو سزد این چنین غزل را به سفینه ناز کردن غالب دهلوی