غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۲۴۳: بود بدگو ساده با خود همزبانش کرده ام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بود بدگو ساده با خود همزبانش کرده ام از وفا آزردنت خاطرنشانش کرده ام بر امید آن که اختر در گذر باشد مگر هرزه می گویم که بر خود مهربانش کرده ام گوشه چشمش به بزم دلربایان با من ست وقت من خوش باد کز خود بدگمانش کرده ام جان به تاراج نگاهی دادن از عجزم شمرد آن که منع ربط دامن با میانش کرده ام دل ز جوش گریه گر بر خویشتن بالد رواست قطره ای بوده ست و بحر بی کرانش کرده ام در حقیقت ناله از مغز جان روییده ای ست کز برای عذر بی تابی زبانش کرده ام بدگمان و نکته چین و عیب جویش دیده ام امتحانی چند صرف امتحانش کرده ام در تلاش منصب گل چینیم دارد هنوز آن که ساقی را به مستی باغبانش کرده ام جوهر هر ذره از خاکم شهید شیوه ای ست وای من کز خود شمار کشتگانش کرده ام تا نیارد خورده بر بدمستی دوشم گرفت بوسه را در گفتگو مهر دهانش کرده ام در طلب دارم تقاضایی که گویی در خیال بوسه تحویل لب شکرفشانش کرده ام غالب از من شیوه نطق ظهوری زنده گشت از نوا جان در تن ساز بیانش کرده ام غالب دهلوی