غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۱: شدم سپاسگزار خود از شکایت شوق
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شدم سپاسگزار خود از شکایت شوق زهی ز من به دل بی غمش سرایت شوق به بزم باده گریبان گشودنش نگرید خوشا بهانه مستی خوشا رعایت شوق هر آن غزل که مرا خود به خاطرست هنوز به بانگ چنگ ادا می کند ز غایت شوق دخان ز آتش یاقوت گر دمد عجبست عجب ترست ازین بر لبش حکایت شوق غلط کند ره و آید به کلبه ام ناگاه صنم فریب بود شیوه هدایت شوق متاع کاسد اهل هوس به هم برزن کنون که خود شده ای شحنه ولایت شوق به خود مناز و بیاموز کار هم بپذیر من و نهایت عشق و تو و بدایت شوق مکن به ورزش این شغل جهد می ترسم که چون رسی به خط خطوه نهایت شوق، ترا ز پرسش احباب بی نیاز کند غرور یکدلی و نازش حمایت شوق سر تو سبزتر از حرف غالبست به دهر خجسته باد به فرق تو ظل رایت شوق غالب دهلوی