غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۴: گویم سخنی گر چه شنیدن نشناسد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گویم سخنی گر چه شنیدن نشناسد صبحی ست شبم را که دمیدن نشناسد از بند چه بگشاید و از دام چه خیزد؟ ماییم و غزالی که رمیدن نشناسد گوهر چه شکایت کند از بی سر و پایی ماییم و سرشکی که چکیدن نشناسد ساقی چه شگرفی کند و باده چه تندی خون باد دماغی که رسیدن نشناسد ما لذت دیدار ز پیغام گرفتیم مشتاق تو دیدن ز شنیدن نشناسد بی پرده شو از ناز و میندیش که ما را چون آینه چشمی ست که دیدن نشناسد بینم چه بلا بر سر جیب و کفن آرد دستی که به جز خامه دریدن نشناسد پیوسته روان از مژه خون جگرستم رنگی ست رخم را که پریدن نشناسد شوقم می گلگون به سبو می زند امشب پیمانه ز ساقی طلبیدن نشناسد با لذت اندوه تو در ساخته غالب گویی همه دل گشت و تپیدن نشناسد غالب دهلوی