غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۷۰: سینه بگشودیم و خلقی دید کاینجا آتش ست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سینه بگشودیم و خلقی دید کاینجا آتش ست بعد از این گویند آتش را که گویا آتش ست انتظار جوله ساقی کبابم می کند می به ساغر آب حیوان و به مینا آتش ست گریه ات در عشق از تأثیر دود آه ماست اشک در چشم تو آب و در دل ما آتش ست ای که می گویی تجلی گاه نازش دور نیست صبر مشتی از خس و ذوق تماشا آتش ست بی تکلف، در بلا بودن به از بیم بلاست قعر دریا سلسبیل و روی دریا آتش ست پرده از رخ برگرفت و بی محابا سوختیم باده با دست آتش او را و ما را آتش ست هم بدین نسبت ز شوخی در دلت جا کرده ایم فاش گوییم از تو سنگست آنچه از ما آتش ست گریه ای دارم که تا تحت الثری آبست و بس ناله ای دارم که تا اوج ثریا آتش ست پاک خور امروز و زنهار از پی فردا منه در شریعت باده امروز آب و فردا آتش ست راز بدخویان نهفتن برنتابد بیش از این پرده دار سوز و ساز ماست هر جا آتش ست گشته ام غالب طرف با مشرب عرفی که گفت «روی دریا سلسبیل و قعر دریا آتش ست » غالب دهلوی