غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۴۲: به شغل انتظار مهوشان در خلوت شبها
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به شغل انتظار مهوشان در خلوت شب ها سر تار نظر شد رشته تسبیح کوکب ها به روی برگ گل تا قطره شبنم نپنداری بهار از حسرت فرصت به دندان می گزد لب ها به خلوتخانه کام «نهنگ لا» زدم خود را ستوه آمد دل از هنگامه غوغای مطلب ها کند گر فکر تعمیر خرابی های ما گردون نیاید خشت مثل استخوان بیرون ز قالب ها خوشا بی رنگی دل دستگاه شوق را نازم نمی بالد به خویش این قطره از طوفان مشرب ها ندارد حسن در هر حال از مشاطگی غفلت بود ته بندی خط سبزه خط در ته لب ها خوشا رندی و جوش ژنده رود و مشرب عذبش به لب خشکی چه میری در سرابستان مذهب ها؟ تو خوی پنداری و دانی که جان بردم نمی دانی که آتش در نهادم آب شد، از گرمی تب ها مبادا همچو تار سبحه از هم بگسلد غالب نفس با این ضعیفی برنتابد شور یارب ها غالب دهلوی