غالب دهلوی
غزل ها
شمارهٔ ۲۵: قضا آیینه دار عجز خواهد ناز شاهی را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
قضا آیینه دار عجز خواهد ناز شاهی را شکستی در نهادستی ادای کجکلاهی را طبیعی نیست هر جا اختلاط، از وی حذر خوشتر کم از سوزنده آتش نیست آب گرم ماهی را ز رخت خوابم آتشپاره ها رفته ست می داند تبم در لرزه افگنده ست باد صبحگاهی را نماند از کثرت داغ غمت آن مایه جا باقی که داغی در فضای سینه اندازد سیاهی را شبم تاریک و منزل دور و نقش جاده ناپیدا هلاکم جلوه برق شراب گاهگاهی را چه رو می سازی ای آیینه آه از سادگیهایت به من بگذار گفتم شیوه حیرت نگاهی را ودیعت بوده است اندر نهاد عجز ما نازی جدا از قطره نتوان کرد طوفان دستگاهی را همانا کز نوآموزان درس رحمتی زاهد به ذوق دعوی از بر کرده بحث بی گناهی را دلا گر داوری داری به چشم سرمه آلودش نخستم بی زبان کن تا به کار آیم گواهی را مرو در خشم گر دستی به دامان تو زد غالب وکیلش من، نمی داند طریق دادخواهی را غالب دهلوی