نعیم فراشری آلبانیایی
دیوان تخیلات | نعیم
آفتاب
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اختران با یکدیگر غمزه کنان می شوند آهسته آهسته نهان اندک اندک نور غالب می شود ظلمت شب محو و غایب می شود کبک می پوید میان سنگسار می کند فریاد از هجران یار بلبلا! آواز باز آغازکن بر درختان جنبش و پرواز کن آفتاب اینک نمایان می شود از نگاهش صبح خندان می شود شاد باش و دیرزی؛ ای نجم ما نور بر نوری، ضیا اندر ضیا این زمین از هجر تو در ماتم است و زظهورت شادمان و خرم است پیش نورت شب گریزان می شود می شود لرزان؛ و پنهان می شود نجم ارض از دوری تو خاک شد پیرهنش از آه دل هم چاک شد از تو یابد زندگانی این زمین از تو می تابد همه چرخ برین زاده از تو اختران بیقرار گشته از نورت هميشه تابدار دختر توست این زمین بی مکان مشتری، زهره، و سایر همچنان تاجدا گشتند از تو این شرر ميروند اندر فضا آواره پیش توه ای شمس تابان منیر بس حقیر است آدم و اپن خاک زیر لیک تو نیز، ای رئیس این جهان اختری اندر میان آسمان پیش جمله کائنات بسی شمار نیستی اندر حساب و اعتبار چند اجرامند پر از تاب و فر لیک کوته بین شده چشم بشر همچو تو مهرند، و از تو مهترند از تو هم روشن تر و هم بهترند ذهن پرانم بتازد چپ و راست تا ببیند این فضا را تا کجاست می پرد یکین نمی یابد کنار باز می آید خجل و شرمسار اندرون این فضای بیکران پر ز انوار است و اسرار نهان نه یمین دارد طییعت نه یسار نه حساب اجرام و نه میدان کنار بی حد و بی چون و بی سان حکمتی است بی بدایت؛ بی نهایت قدرتی است دیرزی: ای جان جمله کائتات بحر بی پایان و بی قعر حیات آفتابا! پرتوت را پیروم باشماع تو به بالا می برم این دلم می بیند اندر آسمان آستانی دلستان و جاودان مرغکی کین آشیان آموخته است پرو بالش هم در آنجا سوخته نعیم فراشری آلبانیایی