صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۳۲: در رحمت ابد بر من خسته باز کردی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در رحمت ابد بر من خسته باز کردی که دلم ز دست بردی و محل راز کردی تو هزار بار کشتی و نمردم و نمیرم که بکشتگان عشق ازلی نماز کردی همه من شدی بمستی و چو هوشیار گشتم ز من ای بلای هوش و خرد احتراز کردی بحریم عشق از کشته قیامتست بر پا همه را ز درد کشتی تو ز بسکه ناز کردی تن من ز تابش عشق تو سوخت پای تا سر تو چه آتشی که ما را همه سوز و ساز کردی دل و دین و عقل و هوشم همه شد شکار من هم که تو صید بسته دیدی ز چه ترکتاز کردی تو گدای را توانی ملک الملوک کردن که بصعوه بال و پر دادی و شاهباز کردی نگهی که باز کردی ز تجلی ولایت بشب امیدواران ز ره نیاز کردی که تواند از تو برگشت مجاز یا حقیقت که ره حقیقت از قنطره مجاز کردی چه حریف بودی ایدل که مرا ز علم و تقوی بقمارخانه بردی و تو پاکباز کردی بمن آن زمان رسید از تو نوازش تجرد که مقیدم بدان دلبر دلنواز کردی تو بکعبه حقیقت رسی از صفای باطن نه بهفت شوط جسمانه که در حجاز کردی بصفا توان رسیدن زره فنای هستی تو که هست خویش را بر سر حرص و آز کردی صفای اصفهانی