صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۹: در ارض سما نبود آن دلبر هر جائی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در ارض سما نبود آن دلبر هر جائی منزل نکند الا در سینه سودائی در هیچ لبی نبود کز او نبود حرفی با آنکه بود دائم همصحبت تنهائی در هیچ سری نبود کز او نبود سری با آنکه بود پنهان در پرده یکتائی مجنون سر ماهم کان ماه هلال ابروی از خلق بود پنهان با این همه پیدائی پیدائی آن گوهر در وصف نمیگنجد این گوهریان جویند از مردم دریائی دانائی و بینائی از وحدت و در کثرت بینائی ما پنهان در پرده دانائی بر صبر کنند امرم مخلوق و عجب دارم در عقل سبک سنگی با عشق شکیبانی ای طوبی این بستان بر خیز و قیامت کن بخرام و تماشا کن غوغای تماشائی آرایش هر محفل زان روی نکو باشد ای دلبر مشتاقان بنمای خودآرائی گر پرده منم بردار از روی که ابرستی خورشید حقیقت را خود بینی و خود رائی پژمانم و رنجورم از شدت مخموری ای ساقی سر مستان بنمای پذیرائی از زهد و ورع کی شد مقصود صفا حاصل باز ایدل بی سامان سرمستی و شیدائی صفای اصفهانی