صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۳: بتار موی بتی شد سلاسل دل من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بتار موی بتی شد سلاسل دل من ببین بضعف که یکموی شد سلاسل من کشیده ابروی آن ترک نیم مست کمان پی شکار دل این مرغ نیم بسمل من بپرده دیدم و بی پرده در شمائل او بشکل صورت تصویر شد شمائل من چه فتنه بود که رفت از مقابل من و باز نشسته است شب و روز در مقابل من بزاد عشقم و پرورد و کشت و برد خاک ندانم از چه بزاد آنکه بود قاتل من بسوخت ز آتش و خاکسترم سپرد بباد چه آب بود که از او سرسته شد گل من خیال مغز بسر دارم و نهفته بپوست بمغز خشک ببین و خیال باطل من همیشه در سفرم باز در مقام خودم که هم ترازوی ما هست برج محمل من هزار مرحله طی کرده راه مانده هنوز ز من بپرس که گویم کجاست منزل من پدید گشت بیک عمر جستجوی که بود من آنکه میدوم اندر قفاش در دل من چه پرده بود که روشن نبود دیده دل ز طلعتی که بود آفتاب محفل من یکیست شاهد و مشهود و آشکار و نهان شوید جمع و نمائید حل مشکل من فنای کون و مکان باشد و بقای صفاست همانکه پیش تو دریاست هست ساحل من صفای اصفهانی