صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۲: شبی که دیده بدیدار دوست باز کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شبی که دیده بدیدار دوست باز کنم دم سپیده ز خورشید احتراز کنم بود وضوی من از آب چشم و طاعتم این که رو بقبله ابروی او نماز کنم پرم بعرش حقیقت ز آشیانه آز دو بال بسته مرغ نیاز باز کنم مرا که ساعد سلطان بود مساعد پای چرا نشیمن خود آشیان آز کنم شکار نسر حقیقت کنم بقوت سیر کبوتر دل شوریده شاهباز کنم هرانچه یار فزاید بناز گو بفزای که هر چه هست مرا جمله و نیاز کنم من ار نیاز کنم خویش را بحضرت دوست بهرچه هست بتائید دوست ناز کنم رسیده ام بمیان و بموی دلبر خویش اگر میان وی از موی امتیاز کنم ز خاک کوی تو دل را دهم طراز بروی دل فسرده چو روی بت طراز کنم اگر بدست من افتد شکنج طره بخت ز گرد راه تو آن طره را طراز کنم ز خاک پای تو آبی زنم بر آتش دل دل هوائی خود را محل راز کنم حدیث موی تو گویم دم از غم تو زنم بگفتگوی تو افسانه را دراز کنم مرا که موطن دل خانه حقیقت اوست چرا مسافرت کعبه مجاز کنم صفاست قبله دل نیست جز اطاعت امر من ار پرستش سنگ و گل حجاز کنم صفای اصفهانی