صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۱: عشق زد خیمه بیائید که بی خانه شویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عشق زد خیمه بیائید که بی خانه شویم شمع افروخته شد هم پر پروانه شویم حلقه طره او در شکنست و خم و تاب باید اندر سر این سلسله دیوانه شویم آشنایان غم عشق برآنند که ما زین خیال و خرد شیفته بیگانه شویم حاصل از سبحه و سجاده ندیدیم سپس پاسبانان سر کوچه میخانه شویم کی درین زاویه ها بود باندیشه ما که بافسون غم عشق تو افسانه شویم یار پیمان شکن از شارع میخانه گذشت باید اندر قدمش بر سر پیمانه شویم رشته سبحه گسستیم که بی دانه و دام حجه صوفی و آن سبحه صد دانه شویم گرد گشتیم و بیفشاند ز دامن همه تن پنجه گردیم که بر طره او شانه شویم بیت معمور ولایت دل دیوانه ماست گنج مائیم ولی باید ویرانه شویم کمتر آید ز زنان کشمکش پرده دری تن بود پرده بکوشید که مردانه شویم نیست در شهر بتی تا ببرد دل ز صفا باز گردید حریفان که بکاشانه شویم خانه از غیر بپردازیم از نفی خودی همدل و همسخن و همسر جانانه شویم صفای اصفهانی