صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۹۳: بدل نه تاب که تا درد عشق چاره کنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بدل نه تاب که تا درد عشق چاره کنم بتن نه جامه که از دست درد پاره کنم ز استخوان گذرد ناوک محبت دوست مگر دلی که مرا هست سنگ خاره کنم شماره غم دل چون کنم ز عشق مگر ستاره فلک واژگون شماره کنم فلک ز دامن من کسب آفتاب کند من ار زدیده بدامان خود ستاره کنم نشسته در دلی ای سرو باغ جان برخیز که من قیامت موعود خود نظاره کنم ز زهد خشک چه حاصل من اعتماد سپس بدامن تر رند شرابخواره کنم ز تلخکامی فرقت بکوی باده فروش اگر قرار گرفتم بمی غراره کنم چو گرم شد سرم از باده نه بنای بلند بیک دو عربده بی بام و برج و باره کنم چه غم ز پست و بلند زمین حادثه بار مرا که اطلس چرخ بلند یاره کنم شوم بعرصه شطرنج کائنات دلیر شهان پیاده کنم بازی سواره کنم بیا که عمر دوباره ست بوسه از لب یار که بوسم آن دو لب و زندگی دوباره کنم دلم گرفت ز بیحاصلان بیهده گوی غبار مدرسه تا چند زیب شاره کنم گرو کنم بخراباتیان بی سر و پای دل خراب و خرابات را اجاره کنم براز اشاره بود دوست و رنه پرده ز کار برافکنم چو بابروی خود اشاره کنم مراست طوق ولایت بگردن دل و جان که اعتصام بحبل دو گوشواره کنم مرا که خانه منور ز آفتاب صفاست چه التفات بماه و بماهپاره کنم صفای اصفهانی