صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۸۸: راز دار دل و عشقست فنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
راز دار دل و عشقست فنم کی گرفتار هواهای تنم فرس عشق بزینست و عنان فارس فحلم و در تاختنم مشتبه کرد بموی تو مرا عشق این موی بود یا که منم یار جان باشد و من جسم نزار دوست باشد تن و من پیرهنم هر کسی را سر سودای کسیست من گرفتار دل خویشتنم آمد از پرده برون بیخود و مست ماه فرخارم و میر ختنم رسن زلف بخم کرده گشود بست و افکند بچاه ذقنم یوسفم در خور زندانم و چاه تا سر زلف تو باشد رسنم شکن اندر شکن از سر تا پای زان سر زلف شکن در شکنم ناخن و سینه من تیشه و کوه من بهامون غمش کوهکنم گر بمیرم شکفاند غم عشق لاله از خاک و شقیق از کفنم خیزد از لعل تو یاقوت روان ریزد از جزع عقیق یمنم خاک فقر تو بود آب حیوه خار عشق تو گل و یاسمنم سفر کوی خرابات فناست عاقبت برد بسوی وطنم بنده فقرم و بافر و شکوه کارفرمای زمین و زمنم من صفایم نه گدای زر و سیم نه گرفتار بفرزند و زنم صفای اصفهانی