صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۸۷: باز آی که از غیر تو پرداخته ام دل
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
باز آی که از غیر تو پرداخته ام دل ای سر تو را سینه سودا زده منزل قربان تو میکردم اگر یافتمی جان بر زلف تو میبستم اگر داشتمی دل جز نقش خط از روی نکویت خط هستی نقشیست که گردون زده بر آب بباطل چندانکه بود کام تو از قتل من آسان کار من دلباخته از دست تو مشکل من روی چو زر کرده ام از عشق تو بنمای بر گردنم آن ساعد چون سیم حمایل آئینه شود سینه پرداخته از زنگ بر عرش پرد طائر برخاسته از گل خواهی که شوی مظهر انوار تجلی آئینه خود ساز بر آن روی مقابل خود بین نبرد راه بخمخانه وحدت محجوب ندارد خبر از نشاء/ه کامل از غرب خفا گونه خورشید حقیقت پیداست، تو در پرده ئی ای دیده غافل کن در طلب گوهر جان کشتی تن را مستغرق دریای دل بی تک و ساحل از کشته شدن زنده شوی در طلب تیغ بایست زدن بوسه بسر پنجه قاتل قومی بحرم ساجد و قومی بکلیسا روی دل من جانب آن هندوی مقبل باز ای دل سودازده قلاشی و رندی جز رنج چه بردست کس از کسب فضائل ما زنده بعشقیم که بی فاصله ما را جاریست چو خون در کبد و عرق و مفاصل بردار ز گل ذره محجوب صفا را ای بر همگی پرتو خورشید تو شامل صفای اصفهانی