صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۱: آنانکه دم ز دولت فقر و فنا زنند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنانکه دم ز دولت فقر و فنا زنند بر پادشاهی دو جهان پشت پا زنند مستان یار کوس انالباقی آشکار منصور وار بر سر دار فنا زنند با پای سیر وادی هستی کنند طی با دست دل در حرم کبریا زنند با برق عشق خرمن تن را کنند خوار با تیغ کار گردن کبر و ریا زنند قومی که دم زنند ز توحید ذات عشق قول الست را بحقیقت بلی زنند بنشسته اند در پس زانوی انزوا بر روی ران و پای بپشت هوی زنند مگشای در بصحبت بیگانگان عشق کروبیان غیب در آشنا زنند این موسیان رسته ز مصر هوای نفس فرعون را بفرق ضلالت عصا زنند عیسی صفت لوای ولایت بملک ارض کوس شهود بر ملکوت سما زنند هم سیر احمدند که توحید را بعرش از امر استقم قدم استوا زنند بر قلب حیدرند که شیطان خویش را گردن بدست بازوی خیبر گشا زنند خواهند اگر ببار حقیقت نهند پای اهل طریق دست بدامان ما زنند بر دامن تجرد تا کی زنند دست دل بستگان که پای بخون خدا زنند واماندگان ز قید ضلالت رهند اگر دست طلب بدامن سیر صفا زنند گر بگذرند اهل طریقت بکوی فقر ما را بدست دل در دولتسرا زنند صفای اصفهانی