صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۶۰: بیک پیمانه ام دیوانه کردند
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیک پیمانه ام دیوانه کردند ازین افیون که در پیمانه کردند ثبات و صبر گنج بی زوالند که منزل در دل ویرانه کردند گشود این در چو از زندان تائید کلید عشق را دندانه کردند مرا آموختند این آشنایان غمی کز خویشتن بیگانه کردند چه شمع افروختند این خوبرویان که دل را همپر پروانه کردند چو حسن او بعالم داستان شد حدیث عشق ما افسانه کردند جماد و جانور در کشت انسان هیولی و صور را دانه کردند برست این دانه و بالید و بر داد درودند و دل فرزانه کردند جنود عقل را نازم که در راه جهاد نفس را مردانه کردند اسیر سر سربازان عشقم که جان را همسر جانانه کردند نبود این نه خم مینا که مستان مرا دردیکش میخانه کردند من آن بازم که پر دادند و پرواز بسمت شه چو دور از لانه کردند ز بام عرش دل کروبیان دوش سر ما را کبوتر خانه کردند پریرویان میان مجلس جمع سر زلف بت من شانه کردند صفا را نطق جان دادند آنان که چوب خشک را حنانه کردند بیک پیمانه ام بردند از دست نمیدانم چه در پیمانه کردند صفای اصفهانی