صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۸: شمس حقیقت از افق جان پدید شد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شمس حقیقت از افق جان پدید شد جان نیز شد نهفته و جانان پدید شد من دوش تا سپیده دم از جسم بی ثبات مردم هزار مرتبه تا جان پدید شد از مغرب خفا رخ توحید ذات دوست از مشرق آفتاب درخشان پدید شد آن آفتاب سرزده از مشرق وجوب از سینه مغارب امکان پدید شد آن گوهر معالی دریای بی زوال زین نه صدف چو قطره نیسان پدید شد سلطان بارگاه حقیقت ز غیب ذات از جلوه ئی بصورت انسان پدید شد این صورت خداست که انسان لایزال از لم یزل بصورت رحمن پدید شد آمد برون ز پرده شک شاهد یقین وز جان کفر جلوه ایمان پدید شد مجموع کائنات کمر بست بنده وار فرمان پذیر امر که سلطان پدید شد این اضطراب و این غلق از ملک و مال بود در ملک فقر امن فراوان پدید شد از دولت سپیده دم آفتاب فقر روی سیاه دفتر دیوان پدید شد آن آفتاب تن زده در مغرب خفا از مشرق سمای خراسان پدید شد ابر کریم یم عظمت لجه نجات کز دست فیض بارش باران پدید شد هر پایه ئی که بود صفا را بکتم غیب از دستگاه دولت قرآن پدید شد صفای اصفهانی