صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۲: دلی که زیر پر باز زلف دلبر نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلی که زیر پر باز زلف دلبر نیست اگر بساعد شاهست باز کش پر نیست سری که نیست گدایان عشق را در پای بپای زن که گر از پادشه بود سر نیست گمانم از نظر آفتاب بی خبرست کسی که هندوی آن آفتاب منظر نیست سکندری فتد از عکس روی مات بدل ولی چه سود که آئینه ات برابر نیست بجو ز خشت من ای تشنه لب زلال حیوه که خشت من کم از آئینه سکندر نیست برون ز خویش مزن خیمه ای مسافر عشق که جز بخلوت دل دستگاه دلبر نیست بگنج باد کف خاک کوی او ندهم که کیمیای مرادست و کمتر از زر نیست توانگریم و گدائیم و در طریقت ما کسیکه نیست گدای دری توانگر نیست مس وجود من از این غبار شد زر ناب که گفت خاک در دوست کیمیاگر نیست ز ملک تا ملکوتست در تصرف ما کدام مرز که درویش را مسخر نیست سر برهنه خور زیر بار سایه ماست من ار نویسم در وسع هفت دفتر نیست صفای ماست که مرآت وحدت ازلیست ز زنگ شرک منزه صفای دیگر نیست صفای اصفهانی