صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳: بجهان می ندهم آنچه مرا در سر ازوست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بجهان می ندهم آنچه مرا در سر ازوست که مرا در سر ازو آنچه جهان یکسر ازوست دید گلگونه مقصود بهر روی که دید چشم بیننده که دارد دل دانشور ازوست چه کشم گر نکشم باده خمخانه یار خم ازو خانه ازو باده ازو ساغر ازوست دید ز آئینه خود گونه اکسیر مرا دل که نه آئینه بر شده خاکستر ازوست آسمان پست و رواق حرم عشق بلند این بنائیست که بالای فلک چنبر ازوست غمش از خاطر و سوداش ز دل می نرود دل سودا زده و خاطر غم پرور ازوست تیغ و پیکانش اگر بر سرو بر سینه ماست چه غم ای خواجه که هم سینه ازو هم سر ازوست خاک شو خاک که در کوی خرابات مغان خاک راهست که بر فرق شهان افسر ازوست عشق اکسیر مرادست که در بوته دل دوران دارد و گلگونه عاشق زر ازوست بر در میکده تا حلقه صفت بی سر و پای نشوی راه بباطین نبری کاین در ازوست جوی از خاک صفا گر طلبی آب بقا این غباریست که آئینه اسکندر ازوست صفای اصفهانی