صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۲: امشب شب قدرست و در میکده بازست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
امشب شب قدرست و در میکده بازست تطهیر کن از باده که هنگام نمازست کن سجده بخم ایکه وضو ساختی از می این زمزم و این قبله ارباب نیاز ست راز دل من چونکه بود دل حرم یار باشد بکف یار که او محرم رازست شاهین مرا شهپر سیمرغ و در آن زلف افتاده چو تیهوست که در چنگل بازست از درد ننالیم که در طی مقامات این بازی باز فلک شعبده بازست حاجی طلبد کعبه و ما معتکف دل این کوی حقیقت بود آن راه مجازست این کعبه دل و جان عزیزست و بهر جاست آن کعبه گل و سنگ بیابان حجازست المنه لله که گنجینه اسرار از این دل ویرانه نه بازست و فرازست بر گونه ذاتم رقم نقطه توحید چون خال سیه بر رخ خوبان طرازست رخ زر گر و توحید زر و عشق تو آتش دل بوته و شوق و طلب دل دم و گازست بر دل شدگان سوز تو دردیست که درمان بر سوختگان درد تو سوزیست که سازست در معرکه عشق تو جان بر سر بازیست در عرصه سودای تو دل در تک و تازست کوتاه مباد از سر زلفین توام دست ای دوست که این سلسله عمر درازست شمعست صفا را دل افروخته زان روی در آتش سودای تو در سوز و گدازست صفای اصفهانی