صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۳: بغیر خاک سر کوی دل پناهی نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بغیر خاک سر کوی دل پناهی نیست بجز گدای در فقر پادشاهی نیست مراست سلطنت فقر با کلاه نمد ازین نمد بسر پادشه کلاهی نیست جلال بین که سر آفتاب را زین سیر جز آستان طریقت حواله گاهی نیست بدیده دل کامل که ثابتست چو کوه شکوه پادشه کون سر کاهی نیست بدوست ره نبری جز بخانه دل ما ز خانه دل ما تا بدوست راهی نیست ز آب دیده توان برد پی ب آتش دل مرا بعشق تو زین خوبتر گواهی نیست امید عفو منست از خدای جرم خودی »که در طریقت ما غیر از این گناهی نیست « پناه میبرم ایدل ز دست خویش بدوست بهوش باش که جز نیستی پناهی نیست مرا ز فقر بدولت مخوان که گاه ملوک بر فقیر به از کنج خانقاهی نیست چه باک چرخ مرا ز استراق دیو نفاق شهاب ثاقب درویش غیر آهی نیست قوام چرخ بود بر ستون خیمه فقر باستقامت این خیمه بارگاهی نیست فریب جاه نخواهیم خورد و غبطه مال گدای فقر مقید بمال و جاهی نیست دل صفا ز تجلیست بوستان بهشت بجز خط تو درین بوستان گیاهی نیست صفای اصفهانی