صفای اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۷: بدرس دل سر زانوی ماست مکتب ما
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بدرس دل سر زانوی ماست مکتب ما دلست همنفس روز و همدم شب ما حکایت سر زلف تو ذکر دایم دل فسانه غم عشق تو درس مکتب ما بود پدید که خورشید راست آینه آب چنانکه روی تو را سینه مهذب ما دل آنچه در طلبش می شتافت یافت ز خود بهر زه سنگ طلب سود سم مرکب ما می وصال دل از جام اتصال کشیم ببین بذوق سلیم و صفای مشرب ما ز پر باز حقیقت باوج معرفتیم نه بسته است نه بشکسته بال و مخلب ما عبید فقر و فنائیم و مالکان ملوک که امر خلق بود زیر حکم اغلب ما ز علم برد باقصای عین و حق یقین ببین بمرتبه دانش مرتب ما هزار میکده در مغز این اثر نکند لب ار نهند بتوحید خلق بر لب ما هنوز کوکب و دور و مدار چرخ نبود که سر زد از افق چرخ عشق کوکب ما سلوک مذهب ما را ز پای تن نتوان بسیر پست که فقر و فناست مذهب ما مقیم رحمت ما غرق رحمت ازلیست معذب ابدی هر که شد معذب ما رقاب کون و مکان زیر امرورد صفاست ببین بمنزلت یا رؤف و یارب ما صفای اصفهانی