سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۳۰۷: خضر آب زندگی خواست من وصل یار جانی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خضر آب زندگی خواست من وصل یار جانی کاین عیش جاودان به زه آن عمر جاودانی در لعل یار پیداست پیوسته بی کم و کاست اسکندر آنچه میخواست از آب زندگانی تا نه زرنگ زردم آگه شوی ز دردم از خون دیده کردم رنگ خود ارغوانی گفتا: چو دادم آن را از بهر بوسه جان را کس گنج رایگان را داده است رایگانی گر چه ز جور جانان شادند خسته جانان اما به ناتوانان رحم آر تا توانی وصلش چو نیست تقدیر بیحاصلست تدبیر یابد چه گونه تغییر تقدیر آسمانی آن لب چو لعل نابست درج در خوشابست چون دیده ی (سحاب) است دایم به در فشانی سحاب اصفهانی