سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۴: خوش آنکه ره عیش به اغیار گرفتیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خوش آنکه ره عیش به اغیار گرفتیم کام دل خویش از لب دلدار گرفتیم زین اشک که اکنون ره ما بست از آن کوی در آن سر کوه راه به اغیار گرفتیم در محفل او مدعی از غیرت ما بار بر بست بصد حسرت و ما بار گرفتیم دردا که سپردیم به زاغ و زغن آخر جائیکه بصد سعی به گلزار گرفتیم از کینه ی بیگانه ره وادی هجران چون چاره ندیدیم به ناچار گرفتیم در سایه ی دیوار تو ما را نگذارد آن را که بر او رخنه ی دیوار گرفتیم بیداد تو بر دل همه ز آنست که روزی داد دل زار از تو دل آزار گرفتیم پا بست که سازیم (سحاب) این دل مفتون؟ انگار کز آن طره ی طرار گرفتیم سحاب اصفهانی