سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۲۳۳: این چه دام است ندانم که در آن افتادم؟!
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
این چه دام است ندانم که در آن افتادم؟! کآشیان و گل و گلشن همه رفت از یادم به سوی من نظر زاهدی افتاده مگر که چنین از نظر پیر مغان افتادم چرخ خواهد کند اجزای وجودم همه خاک لیک جائی که به کوی تو نیارد بادم سر به پیچم اگر از صحبت رندان یارب مبتلا ساز به هم صحبتی زهادم چون پی هجر وصالست و پی وصل فراق نه ز هجران تو غمگین نه ز وصلت شادم صید من قابل فتراک نه اما چه شود کز یکی زخم رسد بهره ای از صیادم؟ باده بنیاد غم گیتی ام از دل بکند ورنه یک دم غم گیتی بکند بنیادم مانع شاعریم غصه ی دهر است (سحاب) ورنه در دهر کسی نیست به استعدادم سحاب اصفهانی