سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۵۹: عنان او چو گرفتم دل از فغان افتاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عنان او چو گرفتم دل از فغان افتاد کنون که وقت فغان بود از زبان افتاد ز باده روی کس اینگونه لاله گون نشود مگر به چشم تو این چشم خونفشان افتاد دل مراست تمنای قوت آهی مگر به فکر مکافات آسمان افتاد حدیث چشمه ی نوشت به هر کسی که رسید چو خضر در هوس عمر و جاودان افتاد نهادشست قضا هر خدنگ کین به کمان نشان سینه ی من بود و بر نشان افتاد دمید خط ز رخ دل ستان و جان آسود زرشک غیر که عمری بلای جان افتاد بلی ز صدمه ی خار و هجوم زاغ چه باک مرا که فصل خزان ره به گلستان افتاد گهی ز آتش روی تو گه ز آه (سحاب) چه شعله های جهان سوز در جهان افتاد سحاب اصفهانی