سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۴۰: هیچگه با من محنت زده بیداد نکرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هیچگه با من محنت زده بیداد نکرد آسمان کآن بت بیداد گر امداد نکرد دل ز من یاد بدام تو چو افتاد نکرد یافت ذوقی که زمحرومی من یاد نکرد تا نپرداخت به ویرانه ی دلها غم تو کشور حسن تو را این همه آباد نکرد بهر آرایش رخسار تو آن ماشطه کیست کآمد و شرمی از آن حسن خدا داد نکرد وصل شیرین اثر طالع و بس، ورنه چکار کرد خسرو به ره عشق که فرهاد نکرد من به جان بنده ی آن خواجه که بابنده ی خویش کرد اگر هر ستم از بندگی آزاد نکرد آگه از قوت بازوی تو ای عشق نشد تا کسی پنجه به سر پنجه ی فولاد نکرد گر چه چون صید رمیده است دو چشم تو ولی آنچه این صید کند ناوک صیاد نکرد تا سپهرش نکند فکر غم تازه (سحاب) هرگز اندیشه ی شادی دل ناشاد نکرد سحاب اصفهانی