سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۸: تا زحال دل من دلبر من غافل بود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا زحال دل من دلبر من غافل بود آنچه کام من و دل بود از او حاصل بود رست جان از تن و صد شکر که زایل گردید آنچه یک چند میان من و او حایل بود تا نه جان بود فدای تو از این بودم شرم شرمم اکنون همه آن است که ناقابل بود خلقی از راز دل من نبد آگاه ولی به زبان تو فتاد آنچه مرا در دل بود دیدم آن سرو که مشهور به آزادی گشت آنهم از غیرت بالای تو پا در گل بود دل بیتاب غم اشک رقیب افزون داشت روزگاری که دل او به وفا مایل بود گفت نا دیدن یار است (سحاب) آنچه بد است آه کز دیدن روی دگران غافل بود سحاب اصفهانی