سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۲۰: آن شوخ را ز دوستیم تا خبر نبود
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن شوخ را ز دوستیم تا خبر نبود هر لحظه دوستیش بمن بیشتر نبود تدبیر اگر چه جز به دعای سحر نبود کردم بسی دعا و یکی را اثر نبود شد مهربان زناله دلش لیک با رقیب خوش آن زمان که ناله ی ما را اثر نبود فرزانه آنکه بر درد و نان نرفت و ساخت با لقمه ی جوینی اگر بود یا نبود مه در حذر ز آه دلم بود دوش و باز آن ماه را ز آه دل من حذر نبود دل بستگی نبود مرا تا به آشیان از تند باد حادثه زیر و زبر نبود هر چیز کآیدت بنظر پرتوی ازوست خوش آن که هر چه دید جز او در نظر نبود جز راه کوی خویش (سحابت) در انتظار یک شب نشد که بر سر هر رهگذر نبود سحاب اصفهانی