سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۱۱۴: گفتی دل نا شاد تو را شاد توان کرد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گفتی دل نا شاد تو را شاد توان کرد آری چو یکی بوسه توان داد توان کرد دیگر نکنم فکر دل خویش که چندان ویران نشد این خانه که آباد توان کرد یک بار در آن بزم مرا راه توان داد ور ره نتوان داد زمن یاد توان کرد باید چو شب هجر توام روز وصالی تا با تو ز خویت گله بنیاد توان کرد در باغ ز گلچین نکشیدیم جفایی کاکنون به قفس شکوه ز صیاد توان کرد با قصه ی محرومی من زان لب شیرین کی گوش به افسانه ی فرهاد توان کرد گیرم که در آن کو بودم قوت فریاد فریاد رسی نیست که فریاد توان کرد صید دلم آسان نتوان کرد گرفتار ور زانکه توان مشکلش آزاد توان کرد اندیشه (سحاب) ارز خدا باشد و رحمی با خلق کجا این همه بیداد توان کرد سحاب اصفهانی