سحاب اصفهانی
غزل ها
شمارهٔ ۵۱: چه عجب گر دلم از عشق تو در تاب و تبست؟
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه عجب گر دلم از عشق تو در تاب و تبست؟ هر که در تاب و تبی نیست ازین غم عجب است نخل آرد رطب اما چو قدت موزون نیست قد موزون تو سرویست که بارش رطب است تا چه ملت بگزینیم و چه آئین که پدید کف موسی زرخ انفاس مسیحش ز لب است گفتی ام تا بکنی رهسپر ودای شوق تا مرا قوت رفتار به پای طلب است یاد روی تو به دل رشحه ابر است و گیاه غم عشق تو به جان پرتو ماه و قصب است هر که دید آن رخ چون شب به رخ چون روزت روز عشاق تو دانست که مانند شب است گنه دوستی آمد سبب قتل (سحاب) کس نگوید که جفای تو به من بی سبب است سحاب اصفهانی