سعدی شیرازی
باب پنجم در عشق و جوانی
حکایت شمارهٔ ۸
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یاد دارم در ایام پیشین که من و دوستی چون دو بادام مغز در پوستی صحبت داشتیم. ناگاه اتفاق مغیب افتاد. پس از مدتی که باز آمد عتاب آغاز کرد که: در این مدت قاصدی نفرستادی. گفتم: دریغ آمدم که دیدهٔ قاصد به جمال تو روشن گردد و من محروم. یار دیرینه مرا گو به زبان توبه مده که مرا توبه به شمشیر نخواهد بودن رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند باز گویم نه که کس سیر نخواهد بودن سعدی شیرازی