سعدی شیرازی
باب پنجم در عشق و جوانی
حکایت شمارهٔ ۷
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یکی دوستی را که زمانها ندیده بود گفت: کجایی که مشتاق بوده ام؟ گفت: مشتاقی به که ملولی. دیر آمدى اى نگار سرمست زودت ندهیم دامن از دست معشوقه که دیر دیر بینند آخر کم از آن که سیر بینند شاهد که با رفیقان آید، به جفا کردن آمده است؛ به حکم آنکه از غیرت و مضادّت خالی نباشد. اِذا جِئتَنی فی رِفقَةٍ لِتَزورَنی وَ اِن جِئتَ فی صلحٍ فَأنتَ مُحارِبٍ به یک نفس که بر آمیخت یار با اغیار بسی نماند که غیرت وجود من بکشد به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد سعدی شیرازی