اقبال لاهوری
اسرار خودی
در معنی اینکه افلاطون یونانی که تصوف و ادبیات...
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
در معنی اینکه افلاطون یونانی که تصوف و ادبیات اقوام اسلامیه از افکار او اثر عظیم پذیرفته بر مسلک گوسفندی رفته است و از تخیلات او احتراز واجب است راهب دیرینه افلاطون حکیم از گروه گوسفندان قدیم رخش او در ظلمت معقول گم در کهستان وجود افکنده سم آنچنان افسون نامحسوس خورد اعتبار از دست و چشم و گوش برد گفت سر زندگی در مردن است شمع را صد جلوه از افسردن است بر تخیلهای ما فرمان رواست جام او خواب آور و گیتی رباست گوسفندی در لباس آدم است حکم او بر جان صوفی محکم است عقل خود را بر سر گردون رساند عالم اسباب را افسانه خواند کار او تحلیل اجزای حیات قطع شاخ سرو رعنای حیات فکر افلاطون زیان را سود گفت حکمت او بود را نابود گفت فطرتش خوابید و خوابی آفرید چشم هوش او سرابی آفرید بسکه از ذوق عمل محروم بود جان او وارفته ی معدوم بود منکر هنگامه ی موجود گشت خالق اعیان نامشهود گشت زنده جان را عالم امکان خوش است مرده دل را عالم اعیان خوش است آهوش بی بهره از لطف خرام لذت رفتار بر کبکش حرام شبنمش از طاقت رم بی نصیب طایرش را سینه از دم بی نصیب ذوق روئیدن ندارد دانه اش از طپیدن بی خبر پروانه اش راهب ما چاره غیر از رم نداشت طاقت غوغای این عالم نداشت دل بسوز شعله ی افسرده بست نقش آن دنیای افیون خورده بست از نشیمن سوی گردون پر گشود باز سوی آشیان نامد فرود در خم گردون خیال او گم است من ندانم درد یا خشت خم است قومها از سکر او مسموم گشت خفت و از ذوق عمل محروم گشت اقبال لاهوری