وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۳۱۵: کاری مکن که رخصت آه سحر دهم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کاری مکن که رخصت آه سحر دهم وین تند باد را به چراغ تو سردهم آبم ز جوی تیغ تغافل مده ، مباد نخلی شوم که خنجر الماس بردهم سیلی ز دیده خواهدم آمد دل شبی اولیتر آنکه من همه کس را خبر دهم کشتی نوح چیست چو توفان گریه شد هرتخته زان سفینه به موجی دگر دهم لرزد دلم که خانه حسنت کند سیاه گر اندک اختیار به دود جگر دهم افسردگی بس است که باد خزان شود آه ار به بوستان جمال تو سر دهم بیداد کیش من متنبه نمی شود وحشی من این ندای عبث چند دردهم وحشی باقفی