وحشی باقفی
غزل ها
غزل ۱۹۸: شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شوقم گرفت و از در عقلم برون کشید یکروزه مهر بین که به عشق و جنون کشید آن آرزو که دوش نبودش اثر هنوز بسیار زود بود به این عشق چون کشید فرهاد وضع مجلس شیرین نظاره کرد برجست و رخت خود به سوی بیستون کشید خود را نهفته بود بر این آستانه عشق بیرون دوید ناگه و مارا درون کشید آن نم که بود قطره شد و قطره جوی آب وز آب جو گذشت به توفان جنون کشید زین می به جرعهٔ دگر از خود برون رویم زین بادهای درد که از ما فزون کشید وحشی به خود نکرد چنین خوار خویش را گر خواریی کشید ز بخت زبون کشید وحشی باقفی