الهامی کرمانشاهی
گزیدهٔ منظومهٔ «بستان ماتم»
شمارهٔ ۵ - در مدح شیخ و مرشد خویش گوید
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کنون گویم ثنا مرد خدا را سمیّ مصطفی و مجتبی را شهی دنیا به چشم همّتش دون کشیده خانقاهش سر به گردون یکی شمعی دلم کاشانه ی او روان روشنم پروانه ی او هزاران چون منش مولا شمرده ارادت را به کویش سر سپرده دل پاکش پر از تسبیح و تقدیس چو جان عیسی و چون قلب ادریس روان خانقه داران افلاک مر او را خفته اندر پیکر پاک به درویشی برآورده سر خویش فراتر برده از مهر افسر خویش چه راز از دفتر احکام خوانده زبان او سخن ز الهام رانده به نام او زده ارشاد را کوس سپهر و کرده خورشیدش زمین بوس سپرده هفت وادی را به تحقیق شده همرتبه ی مردان صدیق رها گشته تنش از بند ناسوت گزیده جای اندر بزم لاهوت دلش در سینه یک دنیا ز توحید تنش در خرقه یک عالم ز تجرید بود مهرش که بادا در دلم بیش کمند وحدت هر مرد درویش ازوگر شور در هر حلقه افتاد عجب نی ایزدش سَر حلقگی داد به فرق پاک دستارش گواهی دهد کز فقر جست او تاج شاهی هدایت را به موج آورده دریا زده چتر ولایت بر ثریّا فلک را حلقه داران صوامع ثنای حضرتش زیب مجامع بر از گردون جلال سامی او حسن خلقش چو نام نامی او ز رحمت یک نظر سویم چو بگشاد مرا آزادی از بند غمان داد به تن دورم اگر چند از حضورش تجلی هاست بر جانم ز نورش چو مهر او تافته بر غرب و بر شرق مرا زو سایه ی زنهار بر فرق چه غم از گردش ایام دارم؟ که اندر سایه اش آرام دارم بماند تا جهان باشد وجودش هزاران بنده چون من در سجودش الهامی کرمانشاهی