منع سودی نکند کاش نصیحت گرما
گر تواند ببرد تیرگی از اختر ما
تو مگر در دل ماهی که چنین می گردند
ماه و خورشید چو پروانه به گرد سرما
در شکست دل ما پرهیزی نیست به لاف
ما حبابیم، نسیمی شکند ساغر ما
ما از آن سوختگانیم که بزداید چرخ
زنگ از آئینه ماه به خاکستر ما