کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید
     آورده اند که شیری ماده با دو بچه در بیشه ای وطن داشت
    فی صحن آجام حصاها لؤلؤ
    وترابها مسک یشاب بعنبر
    محضرة والغیث لیس بساکب
    ومضیئة واللیل لیس بمقمر
    ظهرت لمخترق الشمال و جاورت
    ضلل الغام الصائب المستغزر
    روزی بطلب صید از بیشه بیرون رفت تیراندازی بیامد و هردو بچه او را بکشت و پوست بکشید.
    چون شیر بازآمد و بچگان را از آن گونه بر زمین افگنده دید فریاد و نفیر بآسمان رسانید. و در همسایگی او شگالی پیر بود ، چون آواز او بشنود بنزدیک او رفت و گفت: موجب ضجرت چیست ؟ شیر صورت حال باز راند و بچگان را بدو نمود.
    شگال گفت: بدان که هر ابتدایی را انتهایی است ، و هر گاه که مدت عمر سپری شد و هنگام اجل فراز رسید لحظتی مهلت صورت نبندد ، فاذا جاء اجلهم لایستاخرون ساعة و لایستقدمون.
    و نیز بنای کارهای این عالم فانی برین نهاده شده ست ،بر اثر هر شادی غمی چشم می باید داشت ، و بر اثر هر غم شادیئی توقع می باید کرد ، و در همه احوال بقضای آسمانی راضی می بود که پیرایه مردان در حوادث صبر است
    فاصبر علی القدر المخلوق و ارض به
    وان أتاک بما لاتشتهی القدر
    فما صفا لامری ء عیش یسر به
    الا سیتبع یوما صفوه الکدر
    تا بود چنین بده ست کار عالم
    شادی پس اندهست و راحت پس غم
    جزع در توقف دار و انصاف از نفس خود بده ، و ما اصابک من سیئة فمن نفسک. و در امثال آمده ست که «یداک او کتا وفوک نفخ ».
    آنچه تیرانداز با تو کرده ست اضعاف آن از جهت تو بر دیگران رفته است، و ایشان همین جزع در میان آورده اند و اضطراب بیهوده کرده و باز بضرورت صبور گشته.
    بر رنج دیگران صبرکن چنان که بر رنج تو صبر کردند ، و نشنوده ای «کما تدین تدان؟» هرچه کرده شود مکافات آن از نیکی و بدی بر اندازه کردار خویش چشم می باید داشت. چه هرکه تخمی پراگند ریع آن بی شک بردارد.
    و اگر همین سیرت را ملازم خواهی بود از اینها بسی می باید دید ؛ اخلاق خود را برفق و کم آزاری آراسته گردان و خلق را مترسان تا ایمن توانی زیست.
    شیر گفت: این سخن را بی محاباتر بران ، و ببراهین و حجتها مؤکد گردان.
    گفت: عمر تو چند است؟
    گفت: صد سال.
    گفت: در این مدت قوت تو از چه بوده است؟
    گفت: از گوشت جانوران - وحوش و مردم - که شکار کردمی.
    گفت: پس آن جانوران که چندین سال بگوش ایشان غذا می یافتی مادر و پدر نداشتند و عزیزان ایشان را سوز مفارقت در قلق و جزع نیاورد؟ اگر آن روز عاقبت آن کار بدیده بودی و از خون ریختن تحرز نموده ، بهیچ حال این پیش نیامدی
    فاعلم بانک ما قدمت من عمل
    یحصی و ان الذی خلفت موروث
    چون شیر این سخن بشنود حقیقت آن بشناخت و متیقن گشت که آن ناکامی او را از خودکامی بر وی آمده ست ، بترک ناشایست بگفت و از خوردن گوشت باز بود و بمیوها قانع گشت.
    و راست گفته اند:
    ذوالجهل یفعل ماذوالعقل فاعله
    فی النائبات ولکن بعد ما افتضحا
    مثل ابن سؤ أبی الا تمرده
    حتی اذاما ابوه فاته صلحا
    چون شگال اقبال شیر بر میوه که قوت او بود بدید رنجور شد و او را گفت: آسان روزی خود گرفتی و از قوت دیگران که ترا دران ناقه و جملی نیست خوردن گرفتی! درخت خود بقوت تو وفا نکند ، و این درخت و میوه و کسانی که قوت ایشان بدان تعلق دارد سخت زود هلاک شوند ، چه ارزاق ایشان فرا خصمی بزرگ و شریکی عظیم افتاد.
    اثر ظلم تو در جانها ظاهر می گشت ، امروز نتیجه زهد تو در نانها ظاهر می گردد.
    در هر دو حالت ، عالمیان را از جور تو خلاص ممکن نیست ، خواهی در معرض تهور و فساد باش ، خواه در لباس عفت و صلاح !
    گر تؤی پس مکش ز ما رگ و پی
    ور خدایست شرم دار از وی
    چون شیر این فصل بشنود از خوردن میوه اعراض کرد و روزگار در عبادت مستغرق گردانید و با خود اندیشید:
    چند از این باد خاک و آتش و آب
    وز دی و تیر وز تموز و بهار؟
    بس که نامرد و خشک مغزت کرد
    رنگ کافور و مشک لیل و نهار!
    برگذر زین سرای غرچه فریب
    درگذر زین رباط مردم خوار!
    اینست داستان متهور بدکردار که جهانیان را مسخر عذاب خود دارد و از وخامت عواقب آن نیندیشد تا بمانند آن مبتلا گردد ، آنگاه وجه صواب و طریق رشاد اندران بشناسد ، چنانکه شیر دل از خون خوردن و خون ریختن برنداشت تا هر دو جگر گوشه خود را بیک صفقه بر روی زمین پوست باز کرده ندید ، و چون این تجربت حاصل آمد از این عالم غدار اعراض نمود و بیش بنمایش بی اصل او التفات جایز نشمرد و گفت :
    هرانک او در تو دل بندد همی بر خویشتن خندد
    که جز همچون تو نااهلی چو تو دلدار نپسندد
    اگر نو کیسه عشقی را بدست آری تو ، از شوخی
    قباها کز تو بردوزد کمرها کز تو بربندد !
    و گر خود تو نه ای ، جانی ، چنان بستانم از تو دل
    که یک چشمت همی گرید دگر چشمت همی خندد
    و خردمندان سزاوارند بدانچه این اشارت را در فهم آرند و این تجارب را مقتدای عقل و طبع گردانند ، و بنای کارهای دینی و دنیاوی بر قضیت آن نهند ، و هرچه خود را و فرزندان خود را نپسندند در باب دیگران روا ندارند ،تا فواتح و خواتم کارهای ایشان بنام نیکو و ذکر باقی متحلی باشد ، و در دنیا و آخرت از تبعات بدکرداری مسلم ماند.
    و الله یهدی من یشاء الی صراط مستقیم للذین احسنوا الحسنی و زیادة

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha