کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    وصال: مقام وحدت را گویند، مع‌اللّٰه، در سرا و ضرا.
    کنار: دریافت اسرار و دوام مراقبت را گویند.
    بوس: استعداد قبول کیفیت کلام را گویند، علمی و عملی، صوری و معنوی.
    فراق: غیبت را گویند، از مقام وحدت.
    هجران: التفات به غیرحق را گویند درونی و بیرونی.
    غم: بند اهتمام طلب معشوق را گویند.
    اندوه: حیرت را گویند، در کاری که ندانند وجد و فقد آن.
    حزن: حالتی را گویند که در دل پدید آید بعد از مفارقت و باعث طلب باشد، باهتمام تمام و متأسف از مفارقت.
    کلبۀ احزان: وقت حزن را گویند.
    غم کده: مقام مستوری را گویند.
    محنت: زحمت و الم را گویند، که از سبب معشوق به عاشق رسد، اختیاری و غیراختیاری.
    میدان: مقام شهرت را گویند.
    چوگان: تقدیر جمیع امور را گویند، بطریق جبر و قهر.
    گوی: مجبوری و مقهوری سالک را گویند، به حسب حکم تقدیر.
    تظلم: استعانت و استغاثت بردن است، به حضرت الهی، از شیطان نفس، یا از تقصیر خود.
    ناله: مناجات را گویند.
    فریاد: ذکر به جهر را گویند.
    وللا: علامت کمال عاشق را گویند، که زبان و بیان از آن قاصر باشد و به حقیقت، از راه نبود از غایت اضطرار راه برآید.
    فغان: ظاهر کردن احوال درون را گویند.
    رنج: وجود امری را گویند، که برخلاف ارادت دل بود.
    درد: حالتی را گویند، که از محبوب طاری شود و محب طاقت حمل آن ندارد.
    بیمار: قلق و انزعاج درون را گویند.
    مردن: طرد و راندگی را گویند، از حضرت حق سبحانه.
    راحت: وجود امری را گویند، که موافق ارادت دل باشد.
    زندگی: قبول و اقبال را گویند، به حضرت حق سبحانه و این زندگی به تدریج ابدی شود.
    تندرستی: برقرار ماندن دل را گویند، و قوای درون و بیرون.
    ناتوانی: بی‌قدرتی و دست نارسیدن را گویند، بهرچه مراد و مقصود باشد.
    افتادگی: ظهور حالات الهی را گویند، و رویت عدم قدرت از ادای عبودیت، بسزای آن حضرت.
    خرابی: قطع تصرفات و تدبیرات عقل را گویند، به توجه و تسلیم تمام.
    بیهوشی: مقام طمس را گویند که محو صفات شود.
    مدهوشی: استهلاک ظاهر و باطن را گویند، در عشق.
    دیوانگی: ظفر احکام عشق را گویند، بر صفات عاشق در اعمال که مقام محفوظ است.
    بندگی: مقام تکلیف را گویند.
    آزادی: مقام حیرت را گویند.
    بی‌نوایی: ناتوانی را گویند.
    فقیری: عدم اختیار را گویند که علم و عمل، از او مسلوب شده باشد.
    سعادت: خواندن ازلی را خوانند.
    شقاوت: راندن ازلی را گویند.
    دوری: شعور به معراف کیفیات عالم تفرقه و دقایق آن را گویند.
    نزدیکی: شعور به معارف اسماء و صفات و افعال الهی را گویند.
    کاهلی: بطئی‌السیران را گویند، و این‌گاه باشد که بسبب دانستن طریق باشد سالک را و کمال سالک باشد و این چنین سیر اکمل سیرها بود، که به رجعت محتاج نباشد. و گاه باشد که به سبب تقصیر سالک باشد که دیر عبور کند و این سیر نازل‌ترین سیرها باشد.
    شتاب: سرعت سیر را گویند، بی‌شعور به معرفت دقایق و مقامات و این سیر گاه به حکم جذبه باشد و گاه به حکم اجتهاد سالک، در اعمال و ریاضات و عبادات و تصفیه.
    پاکبازی: توجه خالص را گویند، که نه در اعمال صواب خواهد و نه علو مرتبه، بلکه خالص خدای را کوشد.
    حضور: مقام وحدت را گویند.
    غیبت: مقام اثنینیت را گویند.
    گرمی: حرارت محبت را گویند.
    سردی: برد نفس را گویند، و این نهایت مقام محبت است.
    خواب: فنای اختیاری را گویند، در بشریت، از افعال.
    بیداری: عالم صحو را گویند، جهت عبودیت.
    شتر: انسانیت را گویند.
    قطار: نوعیت را گویند.
    محمل: آرام تکلیفی را گویند.
    علف: شهوات و مشتهیات نفس را گویند، و هرچه نفس را در آن حظی باشد.
    ساربان: راهنمای را گویند.
    زر: ریاضت و مجاهدت را گویند.
    سیم: تصفیۀ ظاهر و باطن را گویند.
    شست و شو: برداشتن خرده‌ها را گویند، که از تقصیر در وجود آمده باشد، و صفای حضور عاشق و معشوق.
    جست و جو: خرده‌گیری را گویند، از هر طرف که باشد.
    گفت و گو: عتاب محبت‌آمیز را گویند.
    گوهر: معانی و صفات را گویند.
    و باللّٰه التوفیق و صلی اللّٰه علی محمد و علی آله و صحابه و عترته و سلم تسلیما.

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha