کتابخانه دیجیتال


    با دو بار کلیک روی واژه‌ها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها می‌توانید آنها را در لغتنامه ی دهخدا جستجو کنید

    رباعی شماره 1

    یارب بدلِ فگارمن رحمت كن

    بر دیده اشكبار من رحمت كن

    بردوش خمیده از گناهم بخشا

    بر قامت زیر بارم رحمت كن

     

    رباعی شماره 2

    یارب بدل پر المم رحمت كن

    برخاطر خسته از غمم رحمت كن

    بر خوی بد و حال تباهم بخشا

    از لطف ببخش وز كرمم رحمت كن

     

    رباعی شماره 3

    یا رب به پریشانی حالم بخشای

    بر این تن پر رنج و ملالم بخشای

    براین دل پر زداغ و حسرت رحمی

    بر رنگ شكسته زانفعالم بخشای

     

    رباعی شماره 4

    یارب به طفیل مصطفی و اصحاب

    شرمنده مکن مرا تو در روز حساب

    آخر چه بگویم ار بپرسی عملم

    جز فضل و کریمی توام نیست جواب

     

    رباعی شماره 5

    سردار ملك سرور عالم احمد

    سالار رسل گوهر آدم احمد

    آمدملك و آدم عالم محكوم

    حاكم همه را رسول اكرم احمد

     

    رباعی شماره 6

    شاهی كه كُله به فتح دوران بشكست

    اورنگ جم و سپاه نعمان بشكست

    خم گشت قد فلك چو طاق كسری

    تا چوب غضب بفرق خاقان بشكست


    رباعی شماره 7

    آن سرور انبیاء كه احمد نام است

    فرقان زحضور خالقش پیغام است

    صدیق و عمر رهنمای دین است

    عثمان وعلی كه رهبر اسلام است

     

    رباعی شماره 8

    تا ذات تو بر وجود آمد ز عدم

    بر عرصه كائنات بنهاد قدم

    از بهر تو كرد آفرینیش پیدا

    (آن خالق عرش و كرسی و لوح و قلم)

     

    رباعی شماره 9

    مقصود من از كون ومكان آن یار است

    نه میل بجنت و نه خوف از نار است

    تا چند كنی نصیحتم ای ناصح

    دیوانه بكار خویشتن هوشیار است

     

    رباعی شماره 10

    ای ماه به ابروی هلال تو قسم

    وی سر و بقامت نهال تو قسم

    جز یاد تو ام خیال دیگر نبود ای

    غارت هوش با خیال تو قسم

     

    رباعی شماره 11

     

    ای زیب چمن بیتو چمن را چه كنم

    ای قوت روح بیتو تن را چه كنم

    خود گو كه به محفل عزیزان بیتو

    نقل ومی ومستی و سخن را چه كنم

     

    رباعی شماره 12

     

    آنم كه بجز تو با كسم خوئی نیست

    جز تو سر اُلفتم به مهروئی نیست

    آنی تو که از تکبر و سنگدلی

    مخفی خونین جگرت خوئی نیست

     

    رباعی شماره  13

     

    فریاد كه از جهان پر ارمان رفتم

    یك گل نگرفته زین گلستان رفتم

    نكشاده لبی بخنده از جور فلك

    با داغ دل و دیده گریان رفتم

     

    رباعی شماره  14

     

    ای سر و قد و لاله رخ سیمین تن

    شیرین سخن و شكر لب و سیب ذقن

    گلچهره و غنچه دهن ونرگس چشم

    سنگین دل و بیداد گر وعهد شكن

     

    رباعی شماره 15

     

    ماتن بجفای تو سپردیم ای دوست

    جان نیز چو خاك ره شمردیم ای دوست

    جز حسرت دیدار تو زین دار فنا

    رفتیم و اگر چیز نبردیم ای دوست

     

    رباعی شماره 16

     

    از یاری اینجهان وفا داری نیست

    در گلشن و صلش گل بیخاری نیست

    این دوستی زمانه را سنجیدیم

    جز خون دل و رنج جگر كاری نیست

     

    رباعی شماره 17

     

    افسوس كه در زمانه یك یاری نیست

    یك همدم و مونس وفاداری نیست

    میدان بیقین چو با ملك یار شوی

    آئینه او تهی ز زنگاری نیست

     

    رباعی شماره 18

     

    شد فصل بهارو گشت سرسبز چمن

    میرفت بباغ سر و سیمین با من

    گفتم که کند نثار گل در پایش؟

    باد سحر ازمیانه برخاست كه من

     

    رباعی شماره 19

     

    از نگهت زلفین تو ای سیمین تن

    خون مشك شده بناف آهوی خُتن

    گفتم كه رساند بوی زلفش به ختا؟

    باد سحر از میانه برخاست كه من

     

    رباعی شماره 19  

     

    آن شاه سهی قدان و آن زیب چمن

    ببرید ز دوستان و پوشید كفن

    من  گفتم بمن خسته كه آرد بویش؟

    باد سحر ازمیانه برخاست كه

     

    رباعی شماره 20

     

    روزیكه بباغ سرو آزادم نیست

    رغبت به گل و میل به شمشادم نیست

    پیوسته به كام دگران شیرینم

    جز كندن جان كار چو فرهادم نیست

     

    رباعی شماره  21

     

    شوخی كه مرا مدام غمگین دارد

    گه فكر و خیال آن و گه این دارد

    روزم ز غمش شب است شب هم مخفی

    یك سر دارد هزار بالین دارد

     

    رباعی شماره 22

     

    گرچرخ بما مونس و دمساز آید

    عمریكه گذشت از كجا باز آید

    گویند بجوی رفته باز آید آب

    این آب بجوی رفته كی باز آید ؟

     

    رباعی شماره 23

     

    بر خلق بود شب چراغان امشب

    برمن قدر است یار مهمان امشب

    این شمع چراغ نیست پروانه ما است

    آتش زده برجان رقیبان امشب

     

     

    رباعی شماره 23

     

    تعظیم از این ضعیف افتاده زپا

    با سوی ملكه زمان خانم شاه

    بر مادر معنوی افغانستان

    از مخفی عاجز چه رسد غیر دعا؟

     

    رباعی شماره 24

     

    گر مهر كند برابری با رویت

    عیبش نبود زدور بیند رویت

    با بدر نگر به چرخ كز رشك شود

    بر ماه هلال از غم ابرویت

     

    رباعی شماره 25

     

    هر دل كه به سودای تو مهجور شده است

    یا سینه كه از داغ تو ناسور شده است

    گربی تو بهشت جاویدانش بخشند

    ای دوست بدان كه زنده در گور شده است

     

    رباعی شماره 26

     

    با هم نفسان اگر نشستیم گذشت

    عهدی كه به مهوشان ببستیم گذشت

    دیدیم كه شاد و غم همه درگذر است

    بستیم گذشت گر نبستیم گذشت

     

    رباعی شماره 27

     

    ای گلبدن، بدن گل، گل دسته

    خالی كه بود بر ابرویت پیوسته

    چشمان تو آهوست وآن خال سیاه

    صیاد بود كه در كمین بنشسته

     

    رباعی شماره 27

     

    بر باد سریكه به سودای تونیست

    خونپاره دلی كه در تمنای تونیست

    یارب گردد سفید آن دیده كه او

    چون آیینه محو رخ زیبای تو نیست

     

    رباعی شماره 28

     

    شاه ها كه بقای دولتت افزون باد

    بدخواه ترا دید زسر برون باد

    بخت تو سوار گادی اقبالست

    حكم تو روان موتر گردون باد

     

    رباعی شماره 29

     

    شاها می آرزو بود در جامت

    اقبال مطیع و بخت باشد رامت

    ملت بوجود دولتت می نازد

    اوصاف تو ظاهر است همچون نامت

     

    رباعی شماره 30

     

    لله الحمدكه شاه از اروپا

    آمد گویا بوطن دو عید یكجا آمد

    تبریك به اهل ملت افغان باد

    هم فصل بهار و هم شهنشاه آمد

     

    رباعی شماره 31

     

    ایام بهار و فصل گل چیدن شد

    خلقی به تماشایی گل و گلشن شد

    شاهم به سلامت ز سفر باز آمد

    چشم وطن عزیز ما روشن شد

     

    رباعی شماره 32

     

    آنشب كه برم نگار دمسازآید

    پندار كه عمر رفته ام باز آید

    عمری كه برفته باشد گفتم شاید

    گر باشه ما بخت ما باز آید

     

    رباعی شماره 33

     

    ای دوست اگر درد كند دندانت

    جان و دل دوستان شود قربانت

    هرگز نكند خدات محتاج طبیب

    خود شافی مطلق بدهد درمانت

     

    رباعی شماره 34

     

    این برف كه افتاده بكوه و صحرا

    رمزیست در او عرض كنم من شاها

    فراش سحاب كرده از نقره زمین

    تا مركب شاه به خاك نگذارد پا

     

    رباعی شماره 34

     

    ای چای عاشقی و كارت فند است

    سوزش بدل پر اضطرابت چند است

    این زردی رنگ و تلخی كام ترا

    بالله دانم كه از برای قند است

     

    رباعی شماره 35

     

    این صفه نه در خور خراسان باشد

    زیبا به لب آب بدخشان باشد

    نه تخت كیومرث و نه قصر نعمان

    گویا صفه یی روی خیابان باشد

     

    رباعی شماره 36

     

    این كپه ما چو كوتی استور است

    سقفش به مثال خانه زنبور است

    نی نی كه نه دلكشا و نه استوراست

    این قصر بهشت و زینب ما حور است

     

    رباعی شماره 37

     

     

    با همنفسان اگر نشستیم گذشت

    چون بوی به گل

    عهدیكه به مهو شان ببستیم گذشت

    چون نشه مل

    دیدیم كه شاد و غم همه در گذشت

    چه جزو چه كل

    بستیم گذشت، گر نبستیم گذشت

    چون موسم گل

     

    رباعی شماره 38

    ای قبله جان و دل خم ابرویت

    زنجیر خرد بر حلقه گیسویت

    با عمر هزار ساله خواندن نتوان

    یك آیه زمصحف زخ نیكویت

     

     

     

    رباعی های مذهبی در وصف چهاریار و امام ها

     

    گر پیروی دین احمد هستی

    به تحقیق میدان سر یاران پیامبر صدیق

    گرصدق به صدیق نداری به یقین

    هستی تو روافض و لعین و زندیق

     

    یار دومی كه سرور اصحاب است

    فاروق معظم عمر خطاب است

    آنكس كه چراغ قبتش گفت رسول

    ای رافضیان چه شبه درین باب است

     

    ثلث خلفا كان حیا عثمان است

    داماد نبی و جامع قرآن است

    بغضش بدل از نشه گمراهیست

    مهرش بدل از علامه ایمان است

     

    شد ختم خلافت به وجود حیدر

    چون ختم رسالت بجناب سرور

    ای خارجی گمراه مده دین برباد

    با سوی سگانش بكدورت منگر

     

    ای شیرخدا واقف اسرار تویی

    از راز پس پرده خبردار تویی

    از هرطرفی بسته شده مشكل ما

    بكشا كه كشاینده هر كار تویی

     

     

    گوشواره عرش و سید آل عبا

    باشد حسن آن نور دوچشم زهرا

    بر ذات دوازده امام بر حق

    گردیده قوایم دو عالم بر پا

     

     

    شاه شهیدان قره العین نبی

    نامد بوجود همچو تو عالی نسبی

    از نام مبارك تو شرمم آید

    از امت گمرهت شد این بی ادبی

     

    چیستان

     

    چیست آن لعبت سكندر شاه

    كه بود روز و شب همدم خوبان

    با دو شاهد مدام هماغوش است آن

    یكی زنده دیگرش بی جان است

شما می توانید این مطلب را با صدای خود ضبط کنید و برای دیگران به یادگار بگذارید.

کافی ست فایل مورد نظر را انتخاب کنید و برای ما ارسال کنید. صوت شما پس از تایید ، در سایت نمایش داده خواهد شد.

توجه داشته باشید که برای هر مطلب فقط یک فایل می توانید ارسال کنید و با هر بار ارسال ، فایل های قبلی حذف خواهند شد.

یک فایل آپلود کنید
فرمت های mp3 و wav پذیرفته می شوند.

نظرات

Captcha