شها توقعم از خدمتی چنین کردن
نه جبه بود و نه دستار و طیلسان وردا
نه جاه و منصب و نه احتشام بود و قبول
نه مال و نعمت و ثروت نه حرمت دنیا
نه نیز شیر و می و انگبین نه میوه و باغ
نه خلد و حور و قصور و نه سایهٔ طوبی
بلی دو چیز تمنای داعیت بودست
که باز حاصل هر دو همی شود بهٔکی
یکی تمتع شاه جهان که دایم باد
دوم بیان مقامات و کشف دین هدی
که تا بدین دو وسیلت رسم به «مقعد صدق»
که هست مقصد و مقصود حضرت مولی
اگر زکوة دهد شه به عامل اعمال
ازین خزانه، شوم سرخ روی در عقبی
غرامتی نکشم ز آنچه در قلم آمد
خجالتی نبرم ز آنچه کرده ام انها
«ادیب صابر» ازین باب ای شه عالم
چه سخت خوب یکی بیت می کند انشا
«به صد قصیده ترا خوانده ام کریم و رحیم
چنان مکن که خجل گردم اندرین دعوی»
شها هزار مجلد کتاب باد چنین
برای حضرت تو ساخته ازین معنی.