تا کی زنی ز مشک سیه بر زره گره
تا چند ماهرا کشی اندر خم زره
ماهی، باختیار، چو ماهی زره مپوش
روباز کن ز حلقه مشکین زره گره
گردم زند ز زلف تو اندر بر بتان
عنبر که هستم از خم آن طره مشتبه
بگشا شکنج زلف که با یاد بوی او
خاک ره از شمامه ی عنبر به است به
گر شادیت ز مرگ امامی است، زنده کرد
او را مدیح خواجه تو خوشباش و برمجه