زهی ز پیکر درگاهت اوج خورشیدی
که ذره ای بود اندر هواش پیکر تیر
دقیقه ایست ز قدر تو نه سپهر بلند
بعلقه ای ز ضمیر تو هفت جرم منیر
مسیر ابر بنان تو تا نقاب کشید
ز مشک بر رخ خورشید آسمان ضمیر
همی بدرد بر روی آفتاب سپهر
هوا بدست تحرک نقاب ابر مطیر
شراب خانه ی تو جوهریست حادثه سوز
که قائمند بدو، نه سپهر گاه مسیر
چو روح قدسی بر هفت مسرعش تعظیم
چو عقل اول در نه مؤثرش تأثیر
گهی مصدره خلفت جنین سخن
.......................................
ایا رسیده بجائی بزرگی تو که هست
چو عفو حق کرمت جرم بخش عذر پذیر
شبی بپای تفکر ز ساکنان سپهر
چو بر گذشتن و بیرون شدم ز چرخ چو تیر
بعالمی برسیدم که بی وسیلت لفظ
مرا ضمیر سخن کشف شد قلیل و کثیر
جهان پناهی دیدم در آن که دور جهان
بچشم همت عالیش خوار بود و حقیر
سئوال کردم، کاین دین پناه عادل کیست؟
که در حمایت اقبال اوست تاج و سریر
جواب داد بلفظی صریح هاتف غیب
ز ساق عرش بتائید کردگار صریر
که شمس دولت و دین فخرملک صدر جهان
پناه تیغ و قلم ملجأ صغیر و کبیر
جهان پناها چون اهل دین و دنیا را
ز سایه تو که پاینده باد نیست گزیر