الا یا ساکن الدار رأیت الثلج فی الدار
فاوقد بیننا جمرین من خمر و من نار
*****
جهان از برف پر کافور قیصوریست پنداری
بیاور باده روشن که شد روی هوا تاری
*****
ادر کأسین من لحظ و من مکنون خمار
ققلبی صار مسلوبا باکراه و اجبار
*****
نه به زین موسمی باشد ز بهر عیش و می خواری
نه سلطان ارسلان دارد نظیری در جهانداری