تو در حضورِ چه هنگامهای جوان شدهای؟
که نازنینتر از آنحد که میتوان شدهای
تو زادهٔ شب و روزِ کدام موهبتی؟
که آبِ رویِ گلِ سرخ و ارغوان شدهای
تمامِ معجزهها در تو جمع آمدهاند
مگر که از طرفِ عرش ارمغان شدهای
طراوتِ سحری،لطفِ شامگاهانی
قیامتی ز طلسماتِ آسمان شدهای
شکوفهٔ چه درختی؟ پرندهٔ چه بهار؟
که بیصداییِ ما را ترانهخوان شدهای
هزار بار به پیشِِ تو میتوان مردن
خجسته باد چه نیکونفس،چه جان شدهای!
کابل - ثور ۱۳۶۷