چون صبح برگرفت ز رخ عنبرین نقاب
شد آشیان باز سحر منزل غراب
شاه حبش گسست سراپرده را طناب
بر ملک شام گشت شه روز کامیاب
*****
در دست صبح تیغ زر اندود آفتاب
گویی که ذوالفقار شه اولیا علی ست
*****
آمد بهار و تازه شد از سر روان باغ
صف برکشید لاله کران تا کران باغ
بلبل صلای عشق بزد در میان باغ
گل گوش گشت تا شنود داستان باغ
*****
کز راه شوق شیوهٔ پیر و جوان باغ
مداحی شهنشه ملک فتا علی ست
*****
آن را که دل ز جام می شوق بی خود است
رندیش لانهایت و مستیش بی حد است
یار و ندیم دولت و اقبال سرمد است
مُهر نگین خاتم دل مهر ایزد است
*****
آرام جان مدایح آل محمّد است
ورد زبان مناقب شیر خدا علی ست
*****
باب حریم علم علی رهنمای دین
سردار اهل معرفت و پیشوای دین
شاهی که اوست بانی خلوت سرای دین
زان شد قوی به تقویت او بنای دین
*****
کز بعد سیّد عربی مقتدای دین
اسلام را ز راه یقین مقتدا علی ست
*****
آن صفدری که پیشهٔ دین را غضنفر است
سقّای بزم جنّت و ساقی کوثر است
افضال را مدینه و اسلام را در است
شاهنشهی که صاحب شمشیر دو سر است
*****
مقصود از آفرینش کونین حیدر است
مضمون شرح ترجمهٔ هل اتی علی ست
*****
شاهی که عرش بارگه احتشام اوست
خورشید نعل دلدل گردون خرام اوست
آزاده یی که بخت چو قنبر غلام اوست
صدری که مهر لحمک لحمی بنام اوست
*****
فرمان دهی که تخت خلافت مقام اوست
مسند نشین صدر صف کبریا علی ست
*****
آن سروری که بابِ شهیدان کربلاست
داماد احمد است و پسر عمّ مصطفاست
با خاکِ پاش نسبت مشگ ختا خطاست
دست بریده را زدم لطف او شفاست
*****
گر قاضی ممالک دین خوانمش رواست
چون پیشوای شرع پس از مصطفا علی ست
*****
آن سالکی که از پی مردان راه خویش
در راه دین بباخت همه مال و جاه خویش
اهل گنه ز شرم رسوم تباه خویش
ز آن برده اند سوی جنابش پناه خویش
*****
کاین زمره را به وقت حساب گناه خویش
فریاد رس شفیع امم مرتضا علی ست
*****
سلطان ملک فقر و شهنشاه محتشم
حاضر جواب درس سلونی شه امم
روشن ز عکس خاطرش آیینهٔ قدم
لطفش دوای درد اسیران مستهم
*****
لب تشنگان بادیهٔ خوف را چه غم
مجموع را چو شافی روز جزا علی ست
*****
ای شاه دین چو چارهٔ ما لطف عام توست
بخشای بر خیالی خود کاو غلام توست
این عندلیب باغ سخن صید دام توست
بینی مرا که گوش خرد بر کلام توست
*****
خطی که بر بیاض ضمیراست نام توست
نقشی که بر صحیفهٔ جان است یا علی ست